html> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image بایگانی فروردين ۱۴۰۰ :: ♧♧♧ شـوار بـی شفــق ♧♧♧

♧♧♧ شـوار بـی شفــق ♧♧♧

♧♧♧ - زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری ♧♧♧ من هم از آن زلف دارم یادگاری بی قراری - ♧♧♧

♧♧♧ شـوار بـی شفــق ♧♧♧

♧♧♧ - زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری ♧♧♧ من هم از آن زلف دارم یادگاری بی قراری - ♧♧♧

آخرین مطالب

۶ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

در سایه سار شمع
در تاریکی اتاق
با شمارش عقربه های دلتنگی
انتظاری شوم را رقم می زنم

برای کسی که هرگز نمی آید
ولی عطر یادش
آویز ست از گلوی خشک خاطره ها

۲۵ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۲۴
نبی رحیم زاده

یک روز ، چشم باز می کنی و می بینی
عزیز ترین آدمِ زندگی ات ، دیگر نیست !
کسی که تا دیروز خیال می کردی همیشه برایِ داشتنش و برایِ دوست داشتنش ، فرصت هست ،
کسی که فکرش را هم نمی کردی ، رفتنی باشد ...
به همین سادگی ، آدم ها می روند ،
و جایِشان ، برایِ همیشه خالی می مانَد !
عزیزانت را همین ثانیه دوست داشته باش ،
همین ثانیه قدرِشان را بدان ،
و همین ثانیه ، در آغوشِشان بگیر .
منتظرِ هیچ فردا و روزِ مبادایی نباش !
چه آدم ها که با زخمِ سکوت و تنهایی ، رفتند ،
چه دل ها که تا ابدیتِ تاریخ ، شکسته ماند ،
و چه دوستت دارم ها که تا همیشه ،
میانِ حنجره هایِ زمان ، گیر کرد .

#مرتضی_خدام
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
 

۱۸ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۴۹
نبی رحیم زاده

خوبان نظری بر من غمناک نکردند           تا سینه ام از تیغ جفا چاک نکردند

تابستان ؛فصل ستاره چیدن از آسمان لاجوردی، فصل گرما و میوه پزان،از راه رسیده بود. خورشید  به شدت تمام بر زمین می تابید, تا میوه های در ختان  برسند وقابل استفاده شوند . 

در روزهای اولین  فصل گرما  زوج جوانی که تازه ازدواج کرده بودند . وازنظر امکانات مالی بسیار ضعیف بودند ؛ با لطف وکرم خداوند صاحب فرزند پسری شدند . مرد  خانواده از یک طرف خرسند از داشتن بچه؛ واز سویی دیگر دغدغۀ  چگونه بزرگ کردن اورا داشت چرا که نه مال ومکنتی ونه شغل ودرآمدی ؛تنها دارایی او چند بز وگوسفند بود که تعدادشان کمتر از بیست رأس می شد. وبه خاطر آنها در این گرمای سوزان در زیر سیاه چادر زندگی میکرد. به هر حال  در این ایام خداوند فرزند پسری را به آنها داده بود . زوج جوان شاد وخوشحال وسرمست از وجود پسرشان

۱۶ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۱۰
نبی رحیم زاده

ماندم من وگریه ی اشعاری که ندیدی
تنهاییِ دل و این آواری که ندیدی

آن روز که دوراز دلِ مامی گُذراندی
دل خونم ازصحنه ی غَمباری که ندیدی

 


گفتی که تویی یارِمَن و دلخوش آنَم!
پژمُردِگی وحسرتِ دیداری که ندیدی

این شُعله فُروکِش نکند تاتو نباشی
آتش زده ای دلِ بیماری که ندیدی

هر آینه ی اشکم غزل خواندبرایَت
در دیده ی گریانِ بهاری که ندیدی

۱۴ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۴۰
نبی رحیم زاده

در


ورق پاره های قلبم

 
از شمامی نویسم ازخودم از احساس پوچی که

هر لحظه مرا تا نبودن ها می برد


هوای حوصله ام ابری


است چشم دلم بارانی

 

و اشکم برای گریستن

 

یاد تان  آتشی زده بر دلم

 

که تااستخوان ها  می سوزاند ومیشکند

 

یادتان تمام وجودم را به یغما برده است

 

مگر می شود دوجوان را دوگل زیبا را در زیر خروارها خاک

 

مجسم کرد

۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۱۵
نبی رحیم زاده

گل باغ امیدم رفته از دست
غریبانه، شبی بار سفر بست


غمش زد آتشی بر قلب خسته
که تا روز ابد، دل را شکسته

۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۵۸
نبی رحیم زاده